یکی از ویژگی ها وجود انسان ترس است . در همه آدم ها ترس وجود دارد و همه از چیز خاصی می ترسند . در افراد مقدار این ترس متفاوت است ، یکی از ارتفاع می ترسد ، یکی از مرگ و یکی هم از سوسک و مارمولک .

در مورد ترس چند سوال برای من مطرح است :

آیا برای ترس دلیل لازم است ؟ ذات ترس خوب است یا بد ؟ در آن چیز خاص ، چه عاملی وجود دارد که باعث می شود که ما از آن بترسیم ؟

ترس در بعضی مواقع خوب است ؛ مثلا ترس از عدم قبولی در امتحانات باعث می شود تا تلاش خود را مضاعف کنیم . در بعضی مواقع هم احساس ترس بی مورد باعث می شود تا حالت محافظه کارانه به خود بگیریم و از دست زدن به کارهای بزرگ خودداری کنیم .

نمی شود با قاطعیت گفت که برای ترسیدن دلیل لازم است : در بعضی مواقع ترسیدن یا نترسیدن انسان اختیاری نیست و بر می گردد به پیش زمینه ذهنی ما در مورد آن چیز خاص ، چیزی تو مایه های خاطرات بد .

توی زندگی حتما با افرادی روبرو شده اید که نسبت به دیگران ترس بر آنها بیشتر غالب می شود که ما به آنها افرادی ترسو می گوئیم . در بیشتر موارد عکس العمل ما نسبت به این افراد خنده و مسخره کردن آنها است ، در حالیکه این رفتار های ناشایست باعث تضعیف هر چه بیشتر روحیه آنها می شود. اما ما می توانیم به جای مسخره کردن شان ، به آنها اعتماد به نفس دهیم و از آنها حمایت کنیم .

در کتاب معارف نوشته بود یکی از دلایل ترس ناشناخته بودن چیزی است که ما از آن می ترسیم ؛ مثل ناشناخته بودن مرگ .

شما از چی می ترسید ؟

 

شهریه دانشگاه

در حال حاضر خیلی از جوانان ما ، چه دختر و چه پسر ، فکر و ذهنشان شده ورود به دانشگاه ها . تمام سختی ها را می پذیرند فقط برای اینکه وارد دانشگاه شوند اما وقتی که دانشگاه قبول شدند چه اتفاقی می افتد ؟

به نظر من ظاهر دانشگاه های ما از باطن آن زیباتر است و این زیبائی ظاهری است که جوانان ما را مجذوب خود  کرده است .

اما آنهائیکه توانسته اند شاخ غول را بشکنند و وارد دانشگاه شوند بهتر حقیقت آن را درک کرده اند و به خوبی از مشکلات دانشجو آگاه هستند . یکی از این مشکلات و شاید از مهمترین آنها شهریه دانشگاه است .

شهریه از مسائلی است که دانشجو چه در دانشگاه های دولتی و چه در دانشگاه آزاد و دیگر دوره های آموزش عالی با آن روبرو است .

بیشتر تاکید من بر روی دانشگاه های دولتی است . در دانشگاه های دولتی تبعیض در همه جنبه ها به حد نهائی خود رسیده است ؛ دانشجویان دوره روزانه نور چشمی آقایون هستند بدون اینکه پولی پرداخت کنند اما دانشجویان دوره های شبانه یا پاره وقت یا پیام نور مورد قهر آقایون قرار گرفته اند و از مزایای دوره روزانه محروم هستند در حالیکه هزینه های سنگینی هم پرداخت می کنند .

چند شب پیش اخبار شبکه 5 بحثی را در مورد دانشجویان پاره وقت دانشگاه الزهرا مطرح کرد . آنها به مبالغ پرداختی بعنوان شهریه اعتراض داشتند ، چرا که در دفترچه کنکور حداکثر 80 هزار تومان ذکر شده بود اما آنها تا سقف 150 هزار تومان و آن هم برای واحد های کمی مثل 14 یا 16 واحد پرداخت کرده بودند . جواب مسولان این بود که مبالغ اضافی را بابت کلاس های فوق برنامه دریافت می کنند .

چند سوال برای من مطرح شده است :

اول اینکه هدف مسولان از برگزاری دوره های پاره وقت یا پیام نور و امثال آنها چیست ؟

وقتی در دور های پاره وقت و پیام نور فقط 2 روز کلاس برگزار می شود که یک روز آن برای رفع اشکال است ، دانشجوتا چه حد ممکن است مطالب درسی را درک کند و در نهایت در آن رشته موفق شود . دانشجویان دوره روزانه و شبانه که در طول هفته حداقل 4 روز در کلاس ها شرکت می کنند بسیاری از مطالب را بصورت کامل درک نمی کنند چه برسد به دانشجوهای دوره پاره وقت و پیام نور .

جواب من برای سوال خودم این است : سرکار گذاشتن جوانان و به عبارتی مشغول کردن و دور کردن ذهن جوانان از حقایق و مشکلات و خالی کردن جیب مردم و پر کردن جیب های خود .

دوم اینکه آیا مسولان نسبتا محترم نمی دانند که این ترویج هر چه بیشتر مدرک گرائی است ؟

اکثر و البته نه همه جوانان ما و از جمله خودم برای گرفتن مدرک تلاش می کنند و نه یاد گرفتن دروس .

نتیجه این که سطح کیفی دانشگاه ها پائین است و در مقابل سطح کمی آنها بسیار بالا .

آیا این جوانان تحصیل کرده بعد از فارغ التحصیلی نیاز به کار ندارند ؟ فقط تربیت  علمی دانشجو آن هم بصورت ناقص کافی است یا بعد از فارغ التحصیلی هم دانشجو نیاز به حمایت و توجه دارند ؟ و آیا این حمایت ها می شود ؟

آیا دانشجوی شهرستانی یا دانشجوئیکه از طبقه پائین جامعه است توانائی پرداخت این هزینه های سرسام آور را دارند ؟

اگر هم که وارد دانشگاه نشوند آینده شان تا حدودی تاریک تر از پیش خواهد شد { برای این گفتم تاحدودی که همه چیز وارد شدن به دانشگاه نیست }.

نظر شما در مورد مطالبی که به آن اشاره کردم چیست ؟

سلام . راستش از بس که اومدم و بلاگ اسکای بسته بود خسته شده بودم  تا این که قوم و خویش ما خبر راه اندازی مجدد بلاگ اسکای را داد ( خدا خیرش بدهد ) .

قصد دارم که این بار از خودم  و از مشکلی که با آن روبرو هستم   بنویسم تا شاید راهی را پیش رویم بگذارید  .

همه ما آدم ها دارای خصلت ها و نکات  خوب و خدای ناکرده بدی  در شخصیت و روحیه خود هستیم .

من هم داررای ویژگی بسیار بدی در شخصیت خود هستم و آن عصبی مزاج بودن من است  ، عاملی که باعث شده است تا بخاطر  آن دچار مشکلات فراوانی شوم .

من به قول معروف تا تقی به توقی می خوره از خود بیخود و عصبانی می شوم و این عصبانیت را از طریق بالا بردن صدای خود و خدای ناکرده ؟ ابزار می کنم . این عصبانیت تنها برای مدت کوتاهی است ، زمانی که شاید به 2 دقیقه هم نرسد و بعد پشیمانی از کرده خودم که فایده ای هم ندارد .

متاسفانه من نه از آن دسته آدم هائی هستم که از تجربیات خود به نحو احسن استفاده می کنند و نه راه حل هائی که استفاده کرده ام موثر بوده اند .

عصبی مزاج بودن هر سال که می گذرد بیشتر در من تقویت می شود بطوریکه بخاطر آن بارها دل عزیزانم و بیشتر از همه مادرم را شکسته ام ، اما باور کنید که دست خودم نیست و کنترل اعصابم در آن لحظات برایم خیلی سخت است .

من به خوبی از آثار و عوارض  این نکته منفی شخصیتم آگاه هستم ، ضمن اینکه دیگران هم  و از همه بیشتر مادرم من را نصیحت و دعوت به آرامش می کنند ، مادرم هم مثل خودم از این موضوع رنج می  برد و این باعث می شود که فشار روحی وارده بر من چند برابر شود .

من از اینکه عصبی مزاج بودنم در آینده باعث ناکامی و شکستم شود می ترسم ، من از اینکه بخاطر این نکته نتوانم در آینده جایگاه مناسبی در جامعه برای خود  مهیا کنم نگرانم ، من از این که این اخلاق ناشایست باعث از هم پاشیدن زندگی خصوصی ام شود می ترسم .

زود رنج وعصبی مزاج بودن در کنار بی پرده صحبت کردن من باعث شده تا نتوانم رابطه خوبی با همه افراد و با هر شخصیتی برقرار کنم  ، نتیجه این که از جامعه بریده و ترجیح می دهم تنها باشم .

خیلی از رفتار ها جنبه ارثی دارند و عصبی مزاج بودن هم در خانواده من ارثی است و عمو و تا حدودی پدر بزرگم دارای این رفتار ناشایست بوده اند ، شاید این بهانه خوبی برای کم کردن بارتقصیرات من باشد اما من دنبال مقصر نیستم بلگه دنبال پیدا کردن راهی برای برطرف کردن آن هستم .

یکی می گفت آگاهی از عیب خود اولین  و مهمترین قدم در راه اصلاح کردن آن است  ؛ من هم این حرف را قبول دارم اما دومین قدم را بلد نیستم .

یکی از دوستان پیشنهاد مشاوره با یک روانشناس را مطرح کرد ، من با این موضوع مخالفتی ندارم اما می ترسم از اینکه مشکلم از آنچه خودم فکر می کنم پیچیده تر باشد و این باعث شود تا روحیه ام را از دست دهم .

دوست دیگری به من می گفت در هنگام راه رفتن در خیابان آن قدر اخم می کنی که مردم ازت می ترسند و حق هم با او است.

عواملی که در بالا اشاره کردم به همراه یک سری عوامل و مشکلات خصوصی باعث شده تا مشکل من روز به روز شدید تر شود . از شما بلاگی ها می خواهم تا راهی را پیش پای من بگذارید .

یا علی