یکی از معضلات اخلاقی که دیگران رو بیشتر از خودم نگران کرده اینکه ، من مثل خیلی ها نمی توانم در برابر رفتار دیگران بی تفاوت باشم یا اینکه نمی توانم جواب بدی رو با خوبی بدهم چون به نظرم جواب بدی را باید با بدی داد برای جبران آن چیزهائی که در این بین پایمال شده اند . اگر قرار باشه که جواب بدی را با خوبی داد : تکلیف ؛ اعتقادات ، احساسات و ارزشهائی که در این بین مورد تجاوز قرار گرفته اند چه خواهد شد ؟
بخاطر همین گفته ها و کرده های دیگران برایم مهم هستند و براساس آنها نوع رابطه ام را با دیگران تنظیم می کنم . احساس ناراحتی از دیگران و شدت آن ، در هر کسی دارای سیکل متفاوتی است که ممکن است نا خودآگاه شکل گرفته باشد و می تواند از یک دلخوری ساده شروع شود تا کینه به دل گرفتن و متنفر شدن از دیگران .
این طوری ها هم نیست که از هر کسی با هر حرکتی ناراحت و دلخور بشوم یا اینکه خدا ی نکرده کینه ...... ( بر عکس فکری که دیگران در موردم می کنند ) . همه چیز به این بستگی داره که چقدر احساس خطر کرده باشم ؟ وقتی یکی از احساساتم ، شخصیتم ، عقایدم ، ذهنیتم و یا همگی شون مورد تهدید قرار بگیرند ؛ عکس العمل تندی نشان خواهم داد . مگه شما این طوری نیستید ؟!
مامان ، خیلی راحت تر نسبت به من از کنار این مسائل می گذره و همه چیز را به خدا واگذار می کنه و این طوری احساس آرامش می کنه . مامان میگه که : آدم نباید از دیگران کینه به دل بگیره و دل ما جای کینه نیست یا اینکه خدای ناکرده نباید دیگران رو نفرین کرد . اما من اینطوری آرام نمی شوم ، تنها راه آرامش من اینه که : به اون موضوع فکر کنم و راهی رو پیدا کنم برای جبران چیزهای از دست داده . این می تواند از : کم محلی و تحویل نگرفتن طرف مقابل و قهر شروع بشه تا آنجائی که احساس کنم تنها راه ؛ به کارگیری زور است ( این مورد را همین چند ماه پیش تجربه کردم البته به صورت نیمه کاره ) .
من میگم اگر قرار باشه که جواب بدی را با خوبی بدهیم ، پس تکلیف خوبی چی میشه ؟ من میگم که اگر قرار باشه که جواب بدی رو با خوبی بدهیم : از کجا معلوم که طرف مقابل دوباره دست به اون کار نزنه ؟! از کجا معلوم که طرف مقابل تو ، بخشش را با مفاهیمی مثل ( بی عرضگی - خریت - پَپه بودن و .... ) خلط نکنه ؟!
سوء تفاهم نشه ؛ من هم به بخشش اعتقاد دارم اما طرف مقابل باید صلاحیت بخشش رو داشته باشه . مثلا : همچنان بر اشتباه خودش اصرار نداشته باشه ! در این بین ، حاضر نشود برای فرار خودش از معرکه ، دیگران را هم دچار مشکل کنه !!
همین چند ماه پیش کسی رو دیدم که برای فرار از معرکه حاضر شد که از ؛ زنش - اعتقاداتش - دینش - روابط فامیلی و خیلی چیزهای دیگر مایه بگذاره . حالا شما میگوئید که این فرد را باید بخشید یا اینکه جلوش کوتاه اومد ؟! شما می دونید چرا بعضی ها ا( مثل من ) این قدر تنفر خودشون رو سریع و به راحتی بروز می دهند ؟ شاید یک جوابش این باشه که : نباید این را فراموش کرد که تنفر ، عشق و شادی نیست که آدم توی دلش نگه دارد ، باید حتما آن را بروز داد .
اگر خواستید یک کمی نصیحتم کنید !!!!
سلام مهران جونم
مهران تو رو خدا یه چیزی بنویس که من باش مخالف باشم
آخه من مُردم از بس اومدم اینجا و ذهنیاتم رو مرور کردم D:(شوخی بودا )
مثل همیشه بات موافقم
این مامانا همیشه اهل کوتاه اومدن هستن ٬ ولی دیگه نمی شه . دوره زمونه عوض شده ٬ یه جاهایی باید بلند بیای تا طرف مقابلت بفهمه با کی طرفِ ٬ مگه نه ؟
شاد و پیروز باشی .
مهران عزیز سلام
نمی دونم قبلا برات نوشته بودم یا نه ولی در هر صورت می گم وبلاگمو تازه راه انداختم خوشحال می شم سر بزنی
موفق باشی
بههههههههههههههه سلام
خوبی مهران بابا من که هستم تو نبودی با تو هم قهر نیستم قربون دل کوچولوت تو هنوزم دلت پاکه مثل بچه گیهات اینقدر هم سخت نگیر ببخش تا بخشیده بشی خدا با اون همه عظمتش میبخشه ما که هیچیم
مسئله اینه که این همه انرژی که صرف ابراز ناراحتی ات کردی اگر صرف چیز دیگه ای کرده بودی به جایی رسیده بود! من میگم اگر ما در رابطه مون با کسی دچار مشکل شدیم طوری که دیدیم دیگه قابل اصلاح نیست باید اون شخص رو از زندگی و گذشته مون حذف کنیم. دیگه بهش فکر نکنیم و برامون بشه یک غریبه!
سلام و علیک با یک غریبه خیلی ساده تره تا اظهار ناراحتی وکم محلی با یک آشنای قدیم از اشناییت خلع شده!
به نظر من آدم باید احساساتشو همیشه نشون بده. البته در مورد خشم بهتره همون لحظه این کارو نکنه:ی
ما هم آپدیت کردیم
سلام آقا مهران ..نوشته ات را خواندم من خودم تا آنجا که بتوانم کوتاه میام و سعی می کنم همیشه نیکه پر لیوان را ببینم ..اما در مقابل بعضی ها نباید کوتاه آمد چون پررو می شوند و فکر می کنند حق با آنهاست ....موفق باشی
یه جایی باید بجنگی یه جایی باید کوتاه بیای. من روشم کینه ورزی نیست اصلا. برای من فضای کینه توزی عذاب آوره. توش نمی تونم نفس بکشم. اگه بگی می شه من باور نمی کنم. جنگتو بکن ولی کینه رو به نظر من تبدیل به نیرویی بکن که تو رو پیش ببره. یا اگه طرف حالیش نیست یه کاری کن پرو بالت بهش نگیره. کینه ورزی جز تخریب و این که چشم های آدم کور بشه و دیگه هیچی رو نبینه نتیجه ای نداره.
نهایتا هدفت چیه؟ می خوای بگی حق با توئه؟
حقیقت چیزی جدا از من و تو نیست.
می شه یکی دو پله اومد بالاتر نگاه کرد.
ولی کلا کلا همه ی این حرفامو بذار کنار. اگر کینه می ورزی و این برات سازنده ست همین کارو بکن.
کار درستو تو میکنی
خودشو اذیت نکن !
ببین من از تو کامنت نداشتم فکر نکنی پاک کردم. با کینه هم من کلا مخالفم دیگه. حس خفگی بهم دست می ده. چه جوری تو رو پیش می بره برای من سواله. چون چیزی پیش نمی ره از نظر من. حال نمی کنم دیگه. شایدم من سیب زمنی هستم ها؟ ممکنه ;)
یکی از مواردی که نصیحت کارساز نیست همین جاست.پس فردا کلی کینه از نصیحت کننده به دل می گیری!
من میگم این چیزها رو باید با چشم دل ببینیم و نتیجه گیری کنیم.اینها رو میشه توی روابط دیگران از نزدیک دید و نتیجه گرفت.
نتیجه گرفت که چه سودی عایدت میشه از جنگیدن باهاش؟
اصلا ارزش اینهمه صرف وقت رو داره؟که کلی ذهن و زندگیت رو به پاش بریزی؟
اصلا اگه طرف اینقدر نمی فهمه که بخشش چیه،بذار فکر کنه تو (دور از جون) پپه ای! تو هم فکر کن اون پپه است!
اینم بدون که چشمه باید خودش بجوشه!آدم نفهم همیشه نفهمه دیگه! از کجا معلوم با کلی جنگ و دعوا و حرف زدن بفهمه که تو چی میگی؟
ولی من میگم همه احساس طرف مقابل نسبت به خودشون رو با دل و جون حس میکنن و فقط خودشون رو میزنن به کوچه علی چپ!اونوقت هرچی دنبالشون بدویی نمی تونی بیاریشون راه درست!
هرکسی به حسب شرایط زندگی یه جوری پرورش پیدا کرده و تغییر به سرعت در زندگی کسی پیدا نمیشه،مگر اینکه خودش بخواد.
و یکی دیگه هم اینکه هر کسی حق انتخاب مسیر و روش خودش رو داره.حق تعرض به حریم دیگران رو نداریم و فقط میتونیم راه خودمون رو بریم.اگه کسی خواست بیاد به راه ما! نه بزور بیاریمش به راهمون!
شما هم که هم سن مامان شدی همین حرفها رو به فرزندانت خواهی زد و اونها هم عین الان شما فکر خواهند کرد.مگر اینکه بچه های شدیدا مثبت و روشنفکری باشند و به نصیحت گوش بدهند!
سلام مهران عزیزم
ممنونم از کامنت پر مهرت
خدا نکنه ... دور از جون ... :)
راستی
از کجا متوجه شدی که برای نوشتن اون پست یه روز کاملو مرخصی گرفتم ؟؟!!
اگه فقط یه حدس بوده باید بگم که حدس کاملا درستی بوده
و اما کینه
البته من کوچیکتر از اونیم که پیام بدم :)
ولی چون تو همیشه بهم لطف داری فقط نظر عادی خودمو می نویسم
اول : این حالتی که توصیف کردی از نظر مسیح
مقتضای سن توست
اگه یه جوون پر شور در برابر اون چه که ظلم تشخیص می ده حساسیت نداشته باشه
باید به خودش شک کنه
البته
مسیح عادی خودش اخلاقی شبیه مادر گرانقدرتو داره
و اصلا از انتقام خوشش نمیاد
ولی
یه نکته ای هست این وسط
یه وقت هست که کسی به مسیح ظلمی می کنه
و مسیح می بینه که اگه در برابر این ظلم سکوت کنه
باعث تشجیع او برای گسترش این ظلم می شه
در این حالت
ترحم بر پلنگ تیز دندان ؛ ستمکاری بود بر گوسفندان
اما گاهی کسی ظلم یا کوتاهی ای در حق مسیح می کنه که فقط و فقط یه مساله ی شخصی بین اون دو نفره
توی این حالت
مسیح ترجیح می ده گذشت کنه
و حتی تنبیه او رو به خدا هم واگذار نکنه که هیچ
بلکه از خدا بخواد که اون طرفو ببخشه
اما
به هیچ وجه به کسی توصیه نمی کنه که این شیوه رو در پیش بگیره
به نظر مسیح
تو خودت بهتر از هر کسی می تونی تشخیص بدی که چه تواناییها و امکاناتی داری برای جبران رفتار نادرست دیگران
و با کسب تجربه ی بیشتر
به مرور قادر خواهی بود که طعم رفتار مناسبو قبل از انجام هر عملی و اتخاذ هر تصمیمی مزه مزه کنی و بهترین روشو در پیش بگیری
این مزه مزه کردن خیلی نکته ی مهمیه
توصیه می کنم یه کم بهش فکر کنی
اصلا
فکر کردن خیلی چیز خوبیه
و قبل از فکر کردن
و بیشتر از فکر کردن
تامل کردن بهترین چیزه
ادراک من و تو بر پایه ی حواس و ذهنی قرار داره که محدودیت زیادی داره
مکنه تو هر قضیه ی واضح و مبرهنی
زوایای پنهانی وجود داشته باشه که به سادگی به نظر نرسن
البته
گاهی
نباید فرصت رو هم از دست داد
:)
همش بستگی به میزان تجربه داره
هر تصمیم اشتباهی که می گیری به تو درسی می ده و بصیرتتو بیشتر می کنه
به شرطی که به تصمیمهایی که می گیری و به کارهایی که بر اساس اون تصمیمها انجام می دی و نتیجه ی اون اعمال
فکر
کنی
:)
مطمئن باش
هیچ کس از فکر کردن ضرر نمی کنه
به شرطی که
در وقتش این کارو بکنی
...
ببخشید
مثل این که ترمز بریدم
ظاهرا دلم برای پرحررررررررفی خیلی تنگ شده بوده و خودم خبر نداشتم
خودت می دونی که مسیح همیشه در انتظار دیدن و خوندن نظرات ارزشمندت در مورد مطالب عادی خودش هست
راستی
اون داستان زندگی از تولد بود
ولی تا مرگ ادامه نداشت
گاهی
در میانه ی راه
یه نقطه ی عطف تو زندگی بعضی از ماها ایجاد می شه
اون چه در اون پست شرح دادم یکی از مواردی بود که می تونه نقطه عطف تعیین کننده ای باشه
برای عده ای از ماها
اگه وقت داشتی و کامل خوندیش
ممنون می شم یه نظر مختصر سی چهل خطی براش بنویسی
سربلند بمونی و ایرونی
بازم سلام
چه جالب
الان رفتم اون طرف دیدم برام کامنت گذاشتی
:)
نمی گم کاش یه چیز دیگه از خدا خواسته بودم
چون ارزش کامنت تو از هیچ چیز دیگه ای کمتر نیست
ولی یه چیزی رو متوجه نشدم
این که چه عاملی باعث شده که بنویسی :
... شاید نصفی از حرف هائی من را قبول نداشته باشی ...
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
توصیه می کنم اگه وقت داشتی یه بار دیگه اون متن طولانی رو بخونی
چون مسیح می خواسته با زبون عادی و الکنش دقیقا همین چیزایی رو که تو نوشتی انتقال بده
اول فکر کردم تو منظور مسیحو گرفتی
ولی بعد دیدم که فکر می کنی من با اون حرفا مخالفم
متاسفم که به اشتباه انداختمت
باید سعی کنم بهتر و گویا تر بنویسم
:)
سربلند بمونی و ایرونی
منم اتفاقا دیروز یه کتاب دستم بود در مورد این که کلا وقتی تحت تاثیر هیجانات منفی کاری انجام می دی معمولا آخرش احساس خوبی نداره آدم. ایمیلم همونه. اینجا هم می نویسم دوباره.
اینم یه آدرس دیگه م که گاهی چک می کنم. اگه اون نشد این.
خوب آدما رو نمی شه مجبور کرد
خوشحال می شدم اگه یه بار هم که شده پا تو کلبه خرابه ی ما هم می ذاشتی
برات آرزوی موفقیت می کنم
در پناه حق
سلام
ارزش معرفت رو باید از کی بپرسی ؟ اینو بزار تو سئوالهایی که مطرح میکنی همیشه !! ببینیم دوستان چی جواب میدن .
اینها رو هم از دهکده آوردم بعدش این که حمش با حال بود دیگه تو سر مال نزن از خودم هم در نکردم (:
آره دیگه باید جهیزیت رو آماده کنی وقتشه (:
می دونی به قول پردیخت مامانا همه این جورین ..اما یه سوالی مامانها در چه ویژگی مشترک هستند و چه چیزی دارند که ما نداریم ؟
اونها کلی تجربه دارند و نسلی هستند که بیشتر اهل سازش و پذیرش اند اما ما دوست داریم خودمون باشیم . اون قدر که برای مامانا روابط فامیلی و خانوادگی مهمه برای ما نیست ...دوستان هم که انتخاب می شن ..و معمولا کینه از یک دوست به اندازه یک فامیل مشکل زا نمی شه ..اساسا اتفاقاتی که در شبکه های بزرگتر و گروههای بزرگتر اجتماعی می افته بازتاب بیشتری داره تا یه گروه کوچیک ..اگه تویه فامیل از دست کسی ناراحت باشی و بی محلی کنی با اینکه از یک دوست ناراحت بشی و همون رفتار کنی خیلی فرق می کنه ....
به هر حال، کنترل هیجانات منفی چیز بدی نیست اما به شرطی که تو کنترل کردن رو بیشتر از برون ریزی دوست داشته باشی ...
سلام و ممنون از لطفت
سلام عزیزم
ممنون از توجهت
بله
اگر آشپزخونه برای بعضی از آقایون جای آشناییه
ولی
برای اکثر خانومای ایرونی ...
:)
می دونم که میای و می خونی و نظرای خوب خوب می دی
ولی
توهم می دونی که همیشه وقت کافی برای اومدن رو نداری
اگه به آرشیوم نگاه کنی
تایید می کنی
همون طور که اگه من به آرشیو تو نگاه کنم ...
راستی
اون جیگری که گفتی
همی ای
یعنـــــــــــــــــی چه ؟
:)
سربلند بمونی و ایرونی
کجایین آقا مهران. ما آپدیت کردیم.
خب من الان دفتر و دستکم اینجا بازه یه چیزایی از توش می نویسم برات که امیدوارم به دردت بخوره. ضمن این که دیشب هم دخترخاله ی جنابالو اینجا بود ذکر خیر تو هم شد. بریم سر موضوع:
وقتی یه اتفاقی می افته ما اگه سیب زمینی نباشیم احساس ها و فکر هایی سراغمون میان که متناسب با اونها واکنش نشون می دیم. مثلا در مورد تو که یه اتفاقی برات افتاده و تو دچار خشم شدی.
1- برون ریزی می کنی. خشمت رو شکلیک می کنی به سمت کسی که باعث بروز این احساس در تو شده. این کار سازنده نیست.
2- درون ریزی می کنی. خشمت رو فرو می خوری و به روی طرف مقابل نمی یاری. این کار باعث می شه کم کم حس هایی مثل افسردگی و خستگی به سراغت بیاد (کاری که سابقا کاملا روش من بود شروع می کردم به ماست مالی توی خودم و از طرف می گذشتم. البته این کار اگر طرف یه مثقال وجدان داشته باشه بدجوری حالشو می گیره ولی نداشته باشه نه. رد می شه و تو می مونی نهایتا و حس حماقت خودت). این کار هم سازنده نیست.
3- احساست رو رها می کنی (بدون تحلیل کردن) و بعد که از حس خشم رها شدی می شینی فکر می کنی که حالا این اتفاق مزخرف افتاده و حال من هم گرفته شده، چه کار باید کرد. دنبال راه حل می گردی. این کار سازنده ست. نه دنبال صدمه زدن به خودت هستی نه صدمه زدن به دیگری. بلکه پی راه حل می گردی.
حالا ولی کلا اونقدر که من فهمیدم تو گیر دادی به یک مساله ای که سابقا اتفاق افتاده، خیلی هم برات ناخوشایند بوده ولی الان دیگه مهم نیست. چون هر چند با سختی و به زحمت رفع شده. یعنی اهمیتی در زندگی تو "حالا" نداره. (واقعا داره؟)
من فقط این سوالو ازت می کنم: الان در زندگی تو این موضوع اهمیت داره؟ آیا جز اینه که تو می خوای احساس خشم و انتقام جویی ت رو فرو بنشونی؟ احساس مال توئه. دیگری باعث شده خشم های تو رو بیاد ولی این احساس مال توئه. مهارت رو چرا می خوای دست احساست بدی؟ نباید دست عقل باشه؟ عاقل باش پسر!
یه مورد دیگه هم هست که باید اضافه کنم:
یه کاری هست اینطوری:
بری به اونی که ازش کینه به دل گرفتی صاف هر چی هست بگی. صاف! به خودش.
:|
بعضی دردها و دلخوری ها سخت فراموش می شن اما لذتی که توی گذشت هست شاید باعث بشه عصبانیت آدم التیام پیدا کنه.هر چند از بعضی چیزها واقعا نمی شه گذشت...
بابا نان آور ! بابا حقوق بگیر! دیگه این طرفها نمی آیی؟ مشغله دار شدی به سلامتی دیگه!
ای بابا!
ما که هر وقت زنگ می زنیم منزل شما اینترنت وصلی پس ژرا آپدیت نمی کنی؟
دلت خوشه دختر خاله !! توی این وصعیت کی انگیزه آپدیت کردن داره ؟ دلم و قلبم جای دیگه است نه اینجا ! به امید خدا حال حاجی که خوب شد ٬ آپدیت هم می کنم .
تو رفتی که رفتی؟
سلام مهران عزیز
دلم برات تنگ شده
کاش دو سه خطی می نوشتی
سربلند باشی و سلامت
و صد البته
ایرانی
سلام مهران جونم
خوب هستی ؟
کجایی ؟؟؟؟؟
شما هم نیستین؟!