این چند روزه اصلاً حالم خوب نیست و هزار تا دل مشغولی رنگارنگ دارم و هزار تا فکر جور واجور من را محاصره کرده اند : از یک طرف احساس خستگی و کسالت می کنم و به دنبال آرامش می گردم ، از طرف دیگر احساس دلتنگی می کنم برای همه آنهائیکه من را در این بازی سخت تنها گذاشته اند و خودشان سالهاست که آرام در زیر خروار ها خاک خوابیده اند ، از یک طرف احساس دلسردی از زندگی و از یک طرف احساس بیهودگی و پوچی من را رها نمی کند ( فقط آهنگ های شهرام ناظری ، کمی حالم را مساعد می کند ) .
همه این ها باعث شده اند تا من در چند روز گذشته ذهنی پرتلاطم و مشوش داشته باشم اما همه این احساس ها یک طرف و احساس دلتنگی هم یک طرف برای همه آنهائی که الان خاموش هستند ٬ حسی که سال هاست که با من است و تا آخر عمرم هم با من خواهد بود . شما الان دلتنگ چه کسی هستید ؟
دلتنگ همه دنیا.. همه چیزهایی که تو و همه دنیا دلتنگش هستید..
همیشه هستم.
من که معلومه دلتنگه کی هستم!!!
سلام
چه کسی که نه ؛ ولی
دلم تنگه برای گریه کردن ...
خیلی چیزا به خیلی کسا نمیاد
منم از اون کسانی هستم که گریه بهم نمیاد
سالهای ساله که گریه نکردم
واقعا دلم براش تنگ شده
...
اما ای عزیز
دلتنگی همزاد بشره ... و این موجود متفکر با اون مانوس و همراهه ... نباید باهاش مستقیما جنگید و نباید اسیرش شد
...
سربلند بمونی و ایرونی