یک شنبه سوم مهرماه بود که در تبعیدگاه رو باز کردند و گفتند : حالا میتونی بری ، مدت تبعید شما تمام شد اما من که می دونستم چه روزهای سختی هنوز در انتظارم است بخاطر همین خیلی خوشحال نشدم ( هر چند که از هیچی بهتر بود ) .
اوایل کار مهندس مشاورمون قول داد تا تابستان تمام نشده کار تمام میشه اما وقتی تقویم اول مهر را نشون میداد ، اثری از صحت اون قول نبود و خانه خیلی کار داشت . بگذارید یک کمی از وضعیت روزهای برگشتن از تبعید براتون بگم :
روز اول که برگشتیم ، خانه شده بود مثل بازار شام : از یک طرف نقاش ها مشغول کار بودند ، از طرف دیگر نصاب کابینت ها اومده بود تا اسکلت کابینتها رو نصب کنه ، از یک طرف نصاب درب خونه اومده بود تا درب رو آماده نصب کنه و بعدش هم ببره برای رنگ کاری به کارخانه ، آخر سر هم که آلومینیوم کار اومده بود تااندازه پنجره ها رو بگیره .
بخاطر همین قرار شد تا دو ، سه روزی را وسط پذیرائی سپری کنیم و در نتیجه مثل کولی ها اثاثیه ها رو چیدیم دور خودمون و چند روزی را همین طور کولی وار گذراندیم .
اما : تا چهار شنبه هفته گذشته ( یعنی حدود 13 روز ) خونه مون درب ورودی نداشت ، دقیقا به همین مقدار هم خط تلفن مون قطع بود ( و من هم مثل آدمهای معتاد که مواد بهشون نرسیده ، حال و حوصله درست و حسابی نداشتم و حسابی درد می کشیدم ) حال بگذریم از اینکه چند روز اب گرم نداشتیم یا اینکه چند روز اصلا شیرالات وصل نبودند و....
با این وجود ، اون روزها حال و هوای خودش رو داشت با وجود این که ساعتها سنگین می گذشتند . اوضاع کم کم داره بهتر میشه و خونه ما هم داره شکل می گیره اما خودمون ها : خونمون کم خوشگل نشده ها ، هر چند که به قول مامان : من توی این خونه مهمون چند روزه هستم و خیلی فرصت لذت بردن نخواهم داشت ( یهنی با زبون بی زبونی می گویند : تشریف مبارکت رو ببر البته بعد از اینکه .... )
شما هم از این تجربه ها داشتید ؟ می شنوم ؟
سلاااااااااااااااااام
به به
چه خوبه که تبعید تمام شده بید
بر می گردم مهران جونم
خوش آمدی!
همین الان منم آنلاین بودم.. آفلاین می شم می خونم. و فردا نظر می دم. اما قبل از هر چیز:
خونه ی نوشده مبارک!! :)
سلام مهران عزیزم
مسیح همیشه تو رو دوست خودش خواهد دونست
و تا زمانی که تو به دوستی قبولش داشته باشی دوست تو خواهد موند
خوش اومدی
خسته نباشی
ایشالا خودت یه خونه ای می سازی زیباتر از هر خونه ی دیگه
خونه ای عادی با زیورهایی از عشق و محبت و دوستی
مسیح که به یاد نداره از خونه بیرونش کرده باشن
آخه خودش برای بیرون رفتن هول بود و عجله داشت
:)
بازم بهت سر می زنم
سربلند بمونی و ایرونی
چهارمممممممم !!!!!!!!!!!!!!
ما هم آپ دیت شدیم. بیا سر بزن از اینکه برگشتی خوشحالیم
مرسی
مبارک باشه آقا ولی با وسواسی که مادر گرامی دارند بعید بدونم خونه تون حالا حالا ها خونه بشه! عجالتا با همون برگها بسازید تا ببینیم چی میشه.
راستی اون چیزه هم خیلی مبارک باشه. به سلامتی انشالله.
به سلامتی.آقا مبارکا باشه
وای که چقدر دل آدم میسوزه خونه ای که یه عمر توش زندگی کردی رو دم رفتن عوض می کنند و خاطرات گذشته تا قسمتی پاک میشه.
فکر کنم یه خونه جدید می ساختین زمان کمتری می برد نه؟
ولی کیف داره چند روزی هم کولی وار زندگی کردن، به دور از تلفن و اینترنت و ... .
آره برادر من هم یه ۱۳-۱۴ سال پیش همچین تجربه ای داشتم منتها شکر خدا اون موقعها اینترنت و این حرفها نبود.کمتر درد کشیدم!
دیروز صفحه نظرخواهیت باز نمی شد.
ببینم مث این که تو خودتم بدت نمیاد بری ها!
سلام مهران جونم
بازم به به
ما پارسال دقیقا دو هفته قبل از عید تعمیرات کلی داشتیم
وای که چی کشیدیم
ولی خداییش خیلی چسبید
شاد و پیروز باشی .
سلام نماز و روزه قبول ...خوشحالم که تبعید تموم شد سر بزن منتظرم
به به به باد آمد و بوی عنبر آورد.... سلام آقا مهران گل. خوش اومذی. منزل نو مبارک. حالا کی بیایم سر خونه اویی؟؟؟ ببینم راستی من نفهمیدم تجربه چی منظورته؟؟؟ تعمیرات و باز سازی یا اردنگی مامان؟؟؟؟
به سلامتی !
باز سلام
دوباره به روز شد
ادامه مطلب
الان خونه تون در داره؟
مراتب همدردی خودم رو در مورد اسباب کشی و این حرفها از همین جا اعلام می دارم!!
میگم اگر تبعید تمام شده بید چرا اینجا آپدیت نشده بید؟