بازداشتگاه

وقتی که یک غفلت میکنی و در اثر آن حادثه ای رخ میده ، دیگه همه چیز از دست تو خارج میشه و تو یک جورهائی فقط تماشاگر خواهی بود و البته مفعول و سیبل یک مشت آدم های عقده ای و تازه به دوران رسیده . من هم یک غفلت کردم و حال تماشاگر یک سری آدم های بی لیاقت شدم که دارند درمورد من تصمیم گیری می کنند و خود را محق می دانند که هر فکری را در مورد من بکنند و هر اقدامی را به ضرر من انجام دهند و فرقی نمی کنه که آنها عادلانه باشند یا نه !!!!! اگر از بالا و از موضعی آرمان خواهانه و ایده الیسم به موضوع نگاه کنیم : در کشوری که دم از اسلام زده میشه ، در کشوری که شعاردولت عدالت خواهی است و در راس آن کشور یک روحانی قرار دارد؛ یک جورهائی باید حرف اول و آخر را عدل و تدبیر و لیاقت و احترام به شخصیت افراد و متناسب بودن اقدامات با شرح حال و عمل طرف مقابل بزند .اما در عمل این طور نیست : به قول خودمون آمدم به طرف حال بدم و بهش نشان بدم که از اتفاقی که افتاده متاسفم و هر کمکی را که از دستم براشون بربیآد را دریغ نخواهم کرد ( هر چند که لطفی بزرگ و کمکی بزرگ تر را خدا به هر دوی ما کرد ، اما نمی دونستم که توی این مملکت خوبی و عذاب وجدان معنا نداره وبه خاطر آنها باید بری پیش دزد و اراذل و اوباش . خنده دار نیست که برای افزایش وثیقه ، 5/4 ساعت را باید توی بازداشتگاه بگذرانی ؟؟!! جالبه که روز تصادف ، من رنگ بازداشتگاه را ندیدم اما حالا بعد از 9 ماه و در حالیکه طرف به لطف خدا حالش خوب شده : بخاطر افزایش وثیقه و نه گداشتن آن باید این اتفاق بیافته ؟! جالب بود که در ابتدا برای وثیقه 7 میلیون تومانی ، سند سه دانگ منزلی را که حداقل 50 میلیون ارزش داشت را وثیقه قرار دادبم اما حالا که قرار بود وثیقه به 17 میلیون افزایش پیدا کنه باید کارشناس میرفت و منزل را می دید : آخه توی این اوضاع فلاکت بار منزل – ایا توی تهران خانه ای کمتر از 17 میلیون است ؟! حالا در نظر بگیرید منزل تو منطقه ونک هم باشه – شما سراغ دارید ؟! این حماقت نیست ؟! اسم این چیه ؟! من میگم : نان برای دیگری درست کردن یا همان نان قرض دادن که توی این مملکت جزء قوانین کارآمد و اخلاق حسنه است . حتما باید یک کارشناس 60 هزار تومان می گرفت ( که البته طبق قانون 90 هزار تومان بود و آقای کارشناس به ما تخفبف داد ) تا قانون اجراء می شد و واقعا چه کار سختی ؟؟؟!!!! این عدالت که ما می بینیم ؛ به قول کاووسی : روی مرده بگذاری طرف زنده میشه . جالبه بعدا با یکی از دوستان که دانشجوی دکتری حقوق است صحبت کردم ، می گفت : اصلا چنین قانونی وجود نداره و این اقدام خلاف قانون بوده . می دونید قاضی های دادسراها چقدر حقوق می گیرند ؟! 600/1 تا 900/1 . تا حالا توی دادسراها رفتید ؟ از زن بدکاره تا دزد و قاثل و ... همه جمع شون جمعه . جالب بود که آن روز یک قاتل را با دست بند و پا بند توی صحن دادسرا بود و حتی سربازه براش چائی هم خرید اما من سیاه بخت توی بازداشتگاه توی بازداشتگاه بودم و از پشت پنجره داشتم به آزادی آن نگاه میکردم و حرص می خوردم . آنها با این کارشون ، به شخصیت – اعتقادات – موقعیت خانوادگی و .... من توهین کردند . قبلا وقتی از خودم می پرسیدم که چرا یک سری از جوان ها و در کل یک سری از مردم دارند سعی می کنند تا از این مملکت هر طور شده فرار کنند ؛ بیشتر نظرم روی در آمد مالی خوی و به تبع آن زندگی بهتر و امکانات بیشتر و بهتر بود اما حالا به یک جواب دیگر هم رسیدم : امنیت ( جانی ، مالی و البته امنیت و اسایش روحی و فکری ) . شاید در مورد درامد مالی خوب و زندگی بهتر خود فرد خیلی مهم باشه و نقش اصلی را داشته باشه اما توی این یکی اصلا سهمی برای فرد نمی شود قائل شد چون ما فقط تماشاگریم . اما این جا شما هم باید حرف یزنید ، شروع کنید دیگه !! 
نظرات 8 + ارسال نظر
المیرا جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 23:37 http://foursteps.blogspot.com

سلام مهران جان، چون تو – مثل من- دیر به دیر آپدیت می کنی من هم گهگاه به وبلاگت سر می زنم و جالبه که هر بار تو آپدیت کردی!
متاسفم برای اتفاقی که برات افتاده. نمی دونم دیگه چی می تونم بگم. چرا این تکه از دنیا اینطوریه و چرا اینقدر فشار هست اینجا. فقط تو با خشمت همسو نشو با این جریان خشمی که منجر به این همه خشونت و بی عدالتی شده. بهت حق می دم عصبانی باشی اگه من جای تو بودم صد برابر بیشتر از کوره در می رفتم .خودخوری می کردم. ولی بی فایده ست. مساله اینه. مراقب خودت باش. شاید رفتن واقعا کار بهتری باشه.
امیدوارم دیگران نظرات بهتر و مفیدتری از من داشته باشن.

دیوانه شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 00:57 http://divane.blagsky.com

در مورد فرار خیلی دلایل در کار است .
هر کسی را می بینی می خواهد برود !

مریم شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 23:04 http://lahzeh.blogsky.com

به نظرم جز اظهار تاسف کاری ازم بر نمیاد.
اما خوشحالم که همین ماجرا بهانه ای شد برای نوشتن و دوباره خوندم وبلاگ وزین شما!

مسیح یکشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 00:12 http://aaddee.blogsky.com/

سلام مهران عزیزم

:)

راستش
گاهی اتفاقایی توی این ممکلت گل و بلبل می افته که
حتی این پیرمرد عادیم آرزو می کنه که کاش می تونست
نمونه و بره !!
وقتی خودم بارها و بارها با این نوع رخدادها مواجه شدم و
نتونستم راه حل منطقی و درستی پیدا کنم
نمی دونم واقعا چی می تونم بنویسم برات که
به درد بخور باشه

می گن مردم به دین ملوک حودشون هستن
اما
از طرف دیگه می گن خدا برای هیچ قومی تغییری رو تصویب نمی کنه
مگر این که خودشون خودشونو تغییر بدن
خب
اصلا دوست ندارم وارد این بحثا بشم ...

اما
اون کسانی که اون کارایی رو می کنن که
امثال من و تو و دیگران از دستشون عاصی می شیم هم
مثل من و تو از همین ملت سرافراز ایرانن
که اگه پای صحبت تک تکشون بشینی
البته در محیطی غیر کاری
مجذوب کمالاتشون می شی

متاسفانه
در بین ما ایرونیا
فاصله ی بین اندیشه و گفتار و کردار بیش از حد زیاد شده

زیاد پیش میاد که
اندیشه مون چیزی باشه
ولی گفتارمون چیزی مغایر با اون !
و کردارمون چیزی مغایر با هر دوی قبلیا !!

تا وقتی که نخواهیم
یا جرات نکنیم
که اندیشه و گفتار و کردارمونو با هم هماهنگ کنیم
احتمالا آش همین آشه و
کاسه همین کاسه

متاسفانه
توی محیطی که
همه عادت کردن به این نوع زندگی
تاثیر جامعه روی فرد طوریه که
به مرور زمان
ناهنجاریای مبدل شده به هنجار رو
در تعداد بیشتری از افراد نهادینه می کنه

شاید یکی از بهترین و ساده ترین راهها
برای فرار از تاثیر پذیری چنین جامعه ی بیماری
فرار از متن اون جامعه به خارج باشه

اما
به نظر کی
می تونه منطقی به نظر بیاد که
همه ی ایرونیایی که از فرهنگ موجود ناراضین
میدونو خالی کنن و بذارن برن به جایی که غم نباشه ؟

مسلما این کار نه شدنیه
و نه به اصلاح فرهنگ غلط تسلط یافته بر ایران و ایرانی
که نه با هیچ دینی و نه منطق و نه مصالح فردی و جمعی جور درمیاد
می انجامه

خب
به ذهن فرسوده ی پیرمردای عادی ای مثل مسیح چندان امیدی نیست که بتونن
راه حل درستی ارائه بدن
این تو و جوونای خوش فکر و حساسی مثل تو هستین
که می تونین به راه حلای منطقی و غیر هیجانی و عقلانی فکر کنین
برای خروج از این دور باطل تشدید شونده

و البته
پیرمردای سرد و گرم چشیده ایم که هستن
می تونن در این رمینه اظهار نظر کنن تا
ریسک اشتباهات به حداقل برسه

در هر حال
گفتمان
که تا حد زیادی کرک و پرش ریخته
و با بی عملی مترادف دونسته می شه
هنوزم به نظر عادی مسیح
می توه راه خوبی باشه برای یافتن راه مناسب

...

و اما در باره کامنتت ؛

مهران جون
مثل این که این چند روزه ی اخیر
خیلی ذهنت درگیر چاردهم و پونزدهم خرداد بوده ها
مجید جان !! اون چهارم خرداد بود نه چهاردهم خرداد !!!!

:)

...

برام از سنگین شدن سایم نوشته بودی
:)
آره مهرا جان
حق داری
خودمم این سنگینو حس می کنم
این روزا
دیگه کم کم حس می کنم
دارم زیر بار فشار سنگینی سایه ی خودم
از دست و پا زدنم میفتم و ...

کاش می شد آدما از زیر سایه ی خودشون بیرون بیان
ولی ...

...

برام نوشتی :

در مورد قسمت سیزدهم ٬ قسمت اول صحبتت را کاملا قبول " ندارم " ...

ولی بعدش نوشتی :

و این را هم اضافه کنم که ...

:)

خب
حرفای بعدیت جوری بود که انگار قبول داشتی حرفای عادیمو

...

نوشته بودی :

در مورد خداتراشی نخبگانه : نه کاملا رد می کنم و نه کاملا می پذبرم چون همین قشر نخبه که ...

عزیز دل
گوشتو بیار جلو
آخه می خوام یه چیزیو فقط به خودت بگم
اگه من نوشتم نخبه گان
یه جوری نوشتم که
خودم می خونمش خبرگان !!
عنوان پستمم اگه دقت کرده باشی همین بود : خبره ها

اما راستش ترسیدم یه وقت سوء تفاهمی پیش بیاد
اینه که به جای خبره ها
از نخبه ها استفاده کردم

...

امیدوارم این کامنت مختصر و غیر مفید تونسته باشه
گوشه ای از محبت تو رو جبران کنه

و امیدوارم که بازم بتونم برات کامنتای عادی بذارم

پس تا اون روز

سربلند بمونیم و ایرونی

پریدخت دوشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 15:03 http://pary.blogsky.com

سلاااااااااااااام مهران جونم

خوبی تو ؟
خوشی ؟
سلامتی ؟
وای که چقدر ذوق زده شدم وقتی کامنتت رو دیدم
چه عججججججججججججججب !
الان نمی تونم مطلبت رو بخونم
سر فرصت بر می گردم
راستیییییییییییی
من که با تو خیلی بهتر از اینام ! ...
D:
همیشه شاد و پیروز باشی گلم .

پریدخت جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 20:17 http://pary.blogsky.com

سلام سلام صدتا سلام

خوبی مهران جونم ؟

متاسفانه از این مسائل تو مملکت ما کم نیست
می دونی چرا ؟
چون تنها چیزی که اهمیت و البته ارزشی نداره اول همه جون آدما و بعد هم شخصیت و وقت اونهاست
خدا می دونه که بر اثر این بی عدالتی ها چه حق هایی که ضایع نشده و چه افراد بی گناهی که گناهکار شناخته نشدن !!!
به نظر من اصلا کسی که حتی یه ذره هم وجدان داشته باشه قاضی نمی شه ...
اونی که می تونه باید خودشو نجات بده
چون این خانه از پایبست ویرانست مهران جان
همه دارن تو این منجلاب زندگی می کنن ولی بازم پاش بیفته دم بر نمی یارن و تازه خیلی هم مخلص و ممنون هستن
همین مردمن که دلشون به حال خودشون نمی سوزه
و کورکورانه ملت همیشه در صحنه اند
...

یاسر یکشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 14:19 http://yasertahani20.persianblog.com

سلام مهران جان..اولا باید منو ببخشی که خیلی وقته بهت سر نزدم ...اول بذار در مورد اخرین کامنتی که برام گذاشته بودی برات بگم که دارم سعیم رو می کنم تا عشقم رو به زبون بیارم اما خیلی سخته ..باور کن سخته ..می ترسم ..ترس از این که با گفتن و به زبون اوردن عشقم باعث بشم از دستش بد م.................... و اما در مورد مطلبی که نوشتی من نمیخوام مثل برخیا بگم اینجا .وضع این جوریه نه توی این مممکت هم خوبی هست اما متاسفانه برخی اوقات کارهایی پیش می آید که واقعا تک است....برخی اوقات قوانینی داریم که عین بی قانونی و بی عدالتی است.به هر حال امیدوارم هر کجا هستی در پناه ایزد منان موفق باشید ودیگه برات از این اتفاق ها پیش نیاد

کورش(k2-4u) دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:39 http://k2-4u.com

سلام وبلاگ زیبایی داری به من هم سر بزن
تک تولز یک دشمن سر سخت برای پسورد سندر ها
https://shabgard.org/forums/showthread.php?t=11731
http://takfanar.persiangig.com/Cracked/myf/zip/help%20Tak%20Tools%202%20Beta.GIF
http://takfanar.persiangig.com/Cracked/myf/zip/Tak%20Tools%202%20Beta.zip Send to all Plz

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد