ازدواج

راستش از میان دوست های صمیمی من که پنج نفر بودند ، چهارتاشون ازدواج کردند آنهم در سن  22 سالگی . این را برای این گفتم که این آمار با واقعیت جامعه ما مطابق نیست ( بالا رفتن سن ازدواج )  و باعث شده تا من دچار سر درگمی شوم که این تضاد آماری از چی نشأت می گیرد . راستی به نظر شما ازدواج در چه سنی مناسب است یا اصلا می شود سنّ خاصی برای ازدواج در نظر گرفت ؟
نکته دومی که می خواستم بگویم این است که حالا بعد از ازدواج این دختران و پسران ، وقتی از آن ها در مورد زمان بچه دار شدن سئوال می کنی ، جواب اکثر آن ها این است که باید استطاعت مالی پیدا کنیم ولی هیچ کدام در جواب نمی گویند که اول باید توان تربیت صحیح یک انسان را در خود پرورش دهیم و در کنار آن نیز از نظر مادی به سطح مطلوبی برسیم ( منظور من بلوغ فکری زوج ها برای پرورش درست یک موجود با ارزش به نام انسان است ) . نتیجه اش این می شود که زوج ها در تربیت فرزندان خود دچار مشکل می شوند .
دلیل این که من این بار در این مورد مطلب نوشتم این بود که حتماً تا حالا موقع تعطیل شدن مدارس سوار اتوبوس شده اید و با دانش آموزانی که در میان حرف های معمولی خود بارها فحش و ناسزا نصیب یکدیگر می کنند و یا اقدام به کارهائی می کنند که آدم را به تعجب وا میدارد . من مسئول این قضیه را پدر ها و مادرها می دانم که توانائی تربیت صحیح فرزندان خود را ندارند و در موقع بچه دار شدن به توانائی های خود واقف نبودند ( اگر نتوانستم منظور خود را برسانم ، از شما پوزش می خواهم ) . نظر شما در این مورد چیست ؟

احساس

شما از دیدن پیرمردی که در لا به لای زباله ها مشغول پیدا کردن چیزی برای خوردن است چه احساسی پیدا می کنید ؟
شما از دیدن پیرمردی که شبها را در کنار خیابان و بر روی کارتون به صبح میرساند چه حالی پیدا می کنید ؟
شما از دیدن جوانی گه به بهانه نداشتن پول کافی برای رفتن به خانه در حقیقت از شما گدائی می کند چه احساسی پیدا می کنید ؟
شما از دیدن کودکی که به جای این که سر کلاس های درس باشد ، سر چهارراه ها از رانندگان درخواست خرید گٌل ها یا آدامس های خود را می کند چه حالی پیدا می کنید؟
شما از دیدن زنی که در خیابان نشسته و از عابرین تقاضای خرید جوراب های خود را می کند چه احساسی پیدا می کنید ؟
شما از دیدن کودک چند ماه ای که در وسط پیاده رو گذاشته شده و در مقابلش مقداری سکه ریخته شده چه حالی پیدا می کنید ؟
شما از دیدن ......
احساس و حال من در این مواقع ترکیب و معجونی از خشم و تنفر و خنده است ؟!
خنده برای این که ما انقلاب کردیم تا پیشرفت کنیم و کمتر شاهد چنین صحنه هائی باشیم .
تنفر از کسانی که سرمایه های این کشور و پول هائی که این مردم بعنوان مالیات می پردازند تا صرف رٌشد و پیشرفت ایران شود را دو دستی تقدیم عرب ها می کنند " به اضافه میلیون میلیون بشکه نفت مجانی " .
خشم از خودم و بقیه مردم که کاری از دستمان برای این افراد محروم از کمترین امکانات بر نمیآید ( با توجه به این که این وظیفه دولت است و همچنین ملّت ایران در کمک به دیگران هیچ وقت کوتاهی نکرده است ) .
با دنیا مدارا کن و حوادث روزگار را به خونسردی و سنگینی بپذیر تا بر مراد خود پیروز شوی .                 حضرت علی ( ع )
         

تولد

در روز نوزدهم اردیبهشت ماه سال 1361 ، در بیمارستان سپهر تهران فرزند پسری از خانواده ای مذهبی به دنیا آمد که او را ..... نامیدند . حال این پسر بیست و دو بهار زندگی خود را دیده است و میرود تا شاهد بهارهای فراوانی در زندگی خود باشد . او در گذر زندگی خود تا به امروز شاهد سختی های و خوشی های فراوانی بوده است که بعضی از آنها زندگی او را تحت تأثیر قرار داده اند اما هنوز بیشتر این راه باقی است . آری آن پسر من هستم ، مهران . امروز روز تولد من بود ، روزی که برای من یاد آور شروع یک زندگی است شروعی که من در آن هیچ نقشی نداشتم اما امروز من هستم و باید باشم . روزهای تولد حال و هوای گذشته را ندارد و خانواده هابه گفتن یک تبریک قناعت می کنند که همین هم زیبا است .