پسر آقای ......

ببینم اصلا تا به حال چیزی در مورد حوادث مشهد سال 1369 شنیدید ؟
ماجراء از این قراره که تو این سال دولت تصمیم می گیره که زمین های اطراف حرم امام رضا را تخریب کرده و به صحن حرم اضافه کنه که با اعتراض مردم روبرو می شود و درگیری بین پلیس و مردم صورت می گیره که طی آن عده ای کشته و زخمی می شوند . بعد از خاتمه درگیری کمیته ای مسول تحقیق شده و عده ای رو هم مقصر اعلام می کند و مقصر ردیف اول در این جا کسی نیست جزء آقای استاندار .
اما اگر گفتید که این آقای استاندار کی بود ؟
جالب این جاست که آقای استاندار کسی نیست جزء پسر یکی از روحانیون درجه اول کشور ، جناب اقای …… ( اسم این اقا چهار حرف بیشتر نداره و آخر اسمش هم ی است ) .
حالا فکر می کنید که با اقای استاندار چی کار کردند ؟
جالب این جاست که ایشان به ی پست مهمتر منصوب شدند که یعنی معاون وزیر . بعدها ایشون حتی سفیر ایران در کویت هم شدند .
واقعا کیف کردم با این تنبیه سفت و محکمی که جمهوری اسلامی برای این آقا در نظر گرفت ، آن هم با چه منطقی : جلوگیری از ریختن آبروی افراد .
این منطق مسخره نیست ؟ کسی که با جون افراد بازی کرده رو به همین سادگی رهاش کردند تا درس عبرتی برای دیگران باشه ؟ 

 

جمله هائی که با ما حرف میزنند :

این بار خیلی حرف نمی زنم اما ازتون می خواهم که این جمله ها رو برای یک بار هم که شده بخونید و ی کمی هم دربارشون فکر کنید :
قلبهای خود را از کینه های نهانی پاک کنید چه آن یک بیماری مهلکی همانند وبا است ( حضرت علی ) .
از دست دادن امیدی پوچ و آرزوی محال ، خود موفقیت و پیشرفت بزرگی است  ( شکسپیر ) .
امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان  ( هوگو ) .
بی صبری شخص را از هیچ دردی نمی رهاند ، بلکه درد جدیدی برای از پا درآوردن شخص بوجود می آورد ( افلاطون ) .
اندوه مرگ روح است و شادی زندگی آن ( وینه ) .
اگر تو را دشمنی باشد دلتنگ مشو که هر که را دشمنی نباشد بی قدر و بهاء است  ( قابوسنامه ) .
هر شکست لااقل این فایده را دارد که انسان یکی از راهائی که به شکست منتهی می شود ، می شناسد  ( لاورنس ) .
تک تک این جمله ها دارند با من حرف میزنند و نکته هائی رو بهم یادآوری می کنند که همشون جزء ضعف های من محسوب می شوند .
اما ولتر یک جمله داره که به درد جامعه ما می خوره :
خرابی کار یک ملت از دو چیز است : اول نداشتن مردمان عالم و لایق و دوم نبودن آنها در سر کارهای مملکت .


راستی ٬ چند روز پیش هفتم آقا مسعود بود همانی که درباره زندگی اش باهاتون صحبت کرده بودم ( چند تا زن داشت !! ) . خدا رحمتش کنه .  

شاید ....

ما آدمها در شرایط سختی که قرار می گیریم ، فکر می کنیم که آن بدترین لحظه زندگی ماست اما افسوس که شرایط سخت تر و مشکلات پیچیده تر در انتظار ما هستند و ما بی خبر و نا آماده .
تا چند ماه قبل بدترین اتفاق زندگیم ، گمشدن و رفتن او بود اما حالا در شرایطی قرار گرفتم که هم نبود اون بیشتر من رو آزار میده و نبودشو بیشتر حس می کنم و هم آرزوی یک دقیقه خوش و بدون دعوا ، اعصاب خرد کنی ، آه و نفرین رو دارم . نمی دونم در مورد شرایطی که تو آن قرار گرفتم چی بگم ؟ فقط همین رو می تونم بگم که همه این دردسرها از ی اطمینان غیرمنطقی و احساسی از جانب دیگران شروع شد و در برابرش از یک سکوت بی مورد و از روی ناچاری از من .
هر روز که می گذره شرایط و اوضاع بدتر میشه و من خوردتر و خراب تر میشم . مطمئنم که انسان مه آلود تو کامنتی که برای این پُستم میگذاره ، شرایط منو نفی می کنه و به قول خودش خیلی ها آرزوی داشتن شرایط من رو دارند اما چیز زیادی از خدا نمی خواهم فقط می خواهم که چیزی رو که از من گرفته بهم برگردونه اما این اصلا امکان نداره چون .......
خلاصه اینکه کم کاری که اخیرا گریبانگیر مهران و وبلاگش شده ، ناشی از همین مشکله .
شاید دیگه ننویسم ، شاید همین فردا نوشتم ، شاید بعد از ی مدت کوتاهی دوباره نوشتم : همه اینها بستگی به شرایطم داره ...... یعنی ممکنه که همه چیز دوباره خوب بشه ؟؟؟