نسل کٌشی

هر دَم از این باغ بری میرسد . اگر اشتباه نکنم ماه پیش بود که روزنامه ها خبر ازدواج پسری 12 ساله    و دختری 6  ساله را در مسجد سلیمان مطرح کردند . حالا روزنامه ها خبر از ازدواج پسرعموهای 13 و 14 ساله با دختر عموهای 16 و 17 ساله خود در نزدیکی مرزهای عراق می دهند .
ازدواج پسری 12 ساله با دختری 6 ساله بیشتر با فرهنگ و سنت های ما سازگار است تا ازدواج پسری 13 ساله با دختری 16 ساله ( چون در کشور ما رسم این است که پسر از دختر از لحاظ سنی بزرگتر باشد ) .
نکته جالب در مورد این ازوداج ها این است که ، آقا دامادها فکر می کنند که عروس خانم ها از اول مال آنها بوده اند و این تنها تفکری است که در ذهن کودک آنها شکل گرفته . این طرز تفکر ، طرز تفکری خطرناک ـ قرون وسطائی و ابلهانه است که متاسفانه در کشور ما هنوز وجود دارد و هر چه از پایتخت دورتر می شویم ، بیشتر به شیوع آن پی می بریم ( مخصوصاً در میان عرب ها ).
هنوز هم ازدواج های فامیلی و نطفه های آسمانی طرفداران دارند و هنوز هم قربانی می گیرند .
مثل اینکه ما ایرانی ها نمی خواهیم دست از افراط و تفریط برداریم ، نه به آن که بعضی از دختر و پسرها ترجیح می دهند تا در سنین بالا ازدواج کنند ( ماجرای تٌرشی انداختن ) و نه به آنکه بعضی از پسرها هنوز موی صورتشان درنیامده قصد ازدواج می کنند .
شما چه اسمی برای این گونه پیوندها انتخاب می کنید ؟ ازدواج ، تجارت ، نسل کٌشی .

پرونده های شهلا و لاریجانی !!!

برداشت اول : همه ما از پرونده شهلا به حدا کافی مطلع هستیم ، پرونده ای کاملا معمولی که دچار حساسیت های فراوانی شده و بهترین خوراک روزنامه ها در سال گذشته بوده است . اما به نظر من جزای آدم خیانت کار و بی جنبه و هوس باز همین است اما حیف که چوب کار ناصر را لاله خورد و نه خود ناصر .
برداشت دوم : اقای لاریجانی هم پس از سال ها خدمت شبانه روزی و صادقانه و بدون چشم داشت به پول بیت المال ؟؟؟!!!! جای خود را به آقای ضرغامی دادند . پرونده کاری لاریجانی برای همه ما روشن است و ما ایرانی ها امیدوار بودیم که جانشین او فردی لایق باشد و البته موفق تر ، اما " سالی که نکوست از بهارش پیداست " چرا که آقای ضرغامی هنوز از راه نرسیده پخش سریال هائی را که بارها از تلویزیون پخش شده اند را در دستور کار خود قرار داده اند ( مثل : سریال های همسران و روزی عقابی ) .
برداشت آخر : از فردا امتحانات پایان ترم شروع می شود بخاطر همین ممکن است نتوانم در این چند روزه به وبلاگ های شما سر بزنم یا زود به زود آپدیت کنم ، درنتیجه از شما پوزش می خواهم .

سوغاتی

ظهر فردا ، خاله ام از سفر سوریه بر میگردد و همه فامیل شب مهمان ایشان هستیم . قدیم ها وقتی که زائری از سفر کربلاء یا سوریه بر می گشت ، کٌلی برایش بریز و بپاش می کردند اما امروزه دیگر این خبرها نیست . شاید یک دلیلش این باشد که سفرهای امروزی دیگر به سختی گذشته نیست و مردم بیشتری به این مسافرت ها میروند . دلیل دیگر هم ضعف اقتصادی مردم است ( دست روی هر نکته ای که می گذاری ، یکی از دلایلش همین ضعف اقتصادی است ) و شاید هم این سفر ها دیگر ارج و احترام گذشته را ندارند .
گذشته از این حرف ها ، کم کم سنت پسندیده سوغاتی دادن ( البته برای ماهائی که سوغاتی می گیریم ) در حال از بین رفتن است بطوریکه هرکسی که قصد سفر دارد قبل از سفر اعلام می کند که خبری از سوغاتی نیست ( این طوری حال امثال من را می گیرند ) . به عقیده من یکی از بهترین حس هائی که هر انسانی تجریه می کند حس گرفتن سوغاتی ( و در کل ، هدیه گرفتن ) است .
خلاصه اینکه ، سفر رفتن و سوغاتی آوردن و البته مهمتر از بقیه سوغاتی گرفتن ، دیگر حال و هوای گذشته را ندارد و یک جورائی حالت مصنوعی به خود گرفته است چون همه از روی ناچاری و بخاطر رو دربایستی سوغاتی می آورند . نظر شما چیه ؟