در برابر خدا

از تنگنای محبس تاریکی

از منجلاب تیره این دنیا

بانگ پر از نیاز مرا بشنو

آه ، ای خدای قادر بی همتا

 

یک دم ز گرد پیکر من بشکاف

بشکاف این حجاب سیاهی را 

شاید درون سینه من بینی     

این مایه گناهی و تباهی را  

 

دل نیست این دلی که به من دادی

در خون تپیده ، آه ، رهایش کن

یا خالی از هوی و هوس دارش

یا پای بند مهر و وفایش کن

 

تنها تو آگهی و تو می دانی

اسرار آن خطای نخستین را

تنها تو قادری که ببخشایی 

بر روح من ، صفای نخستین را

 

 

آه ، ای خدا چگونه تو را گویم

کز جسم خویش خسته و بیزارم

هر شب بر آستان جلال تو

گویی امید جسم دگر دارم

 

از دیدگان روشن من بستان

شوق به سوی غیر دویدن را

لطفی کن ای خدا و بیاموزش

از برق چشم غیر رمیدن را 

 

 

عشقی به من بده که مرا سازد

همچون فرشتگان بهشت تو

یاری به من بده که در او بینم

یک گوشه از صفای سرشت تو

 

یکشب زلوح خاطر من بزدای

تصویر عشق و نقش فریبش را

خواهم به انتقام جفاکاری

در عشق تازه فتح رقیبش را  

 

آه ! ای خدا که دست توانایت

بنیان نهاده عالم هستی را

بنمای روی و از دل من بستان

شوق گناه و نفس پرستی را

راضی مشو که بنده ی نا چیزی

عاصی شود ، به غیر تو روی آرد

راضی مشو که سیل سرشکش را

در پای جام باده فرو بارد

 

از تنگنای محبس تاریکی

از منجلاب تیره ی  این دنیا

بانگ پر از نیاز مرا بشنو

آه ، ای خدای قادر بی همتا

 

فروغ فرخزاد

 

بازداشتگاه

وقتی که یک غفلت میکنی و در اثر آن حادثه ای رخ میده ، دیگه همه چیز از دست تو خارج میشه و تو یک جورهائی فقط تماشاگر خواهی بود و البته مفعول و سیبل یک مشت آدم های عقده ای و تازه به دوران رسیده . من هم یک غفلت کردم و حال تماشاگر یک سری آدم های بی لیاقت شدم که دارند درمورد من تصمیم گیری می کنند و خود را محق می دانند که هر فکری را در مورد من بکنند و هر اقدامی را به ضرر من انجام دهند و فرقی نمی کنه که آنها عادلانه باشند یا نه !!!!! اگر از بالا و از موضعی آرمان خواهانه و ایده الیسم به موضوع نگاه کنیم : در کشوری که دم از اسلام زده میشه ، در کشوری که شعاردولت عدالت خواهی است و در راس آن کشور یک روحانی قرار دارد؛ یک جورهائی باید حرف اول و آخر را عدل و تدبیر و لیاقت و احترام به شخصیت افراد و متناسب بودن اقدامات با شرح حال و عمل طرف مقابل بزند .اما در عمل این طور نیست : به قول خودمون آمدم به طرف حال بدم و بهش نشان بدم که از اتفاقی که افتاده متاسفم و هر کمکی را که از دستم براشون بربیآد را دریغ نخواهم کرد ( هر چند که لطفی بزرگ و کمکی بزرگ تر را خدا به هر دوی ما کرد ، اما نمی دونستم که توی این مملکت خوبی و عذاب وجدان معنا نداره وبه خاطر آنها باید بری پیش دزد و اراذل و اوباش . خنده دار نیست که برای افزایش وثیقه ، 5/4 ساعت را باید توی بازداشتگاه بگذرانی ؟؟!! جالبه که روز تصادف ، من رنگ بازداشتگاه را ندیدم اما حالا بعد از 9 ماه و در حالیکه طرف به لطف خدا حالش خوب شده : بخاطر افزایش وثیقه و نه گداشتن آن باید این اتفاق بیافته ؟! جالب بود که در ابتدا برای وثیقه 7 میلیون تومانی ، سند سه دانگ منزلی را که حداقل 50 میلیون ارزش داشت را وثیقه قرار دادبم اما حالا که قرار بود وثیقه به 17 میلیون افزایش پیدا کنه باید کارشناس میرفت و منزل را می دید : آخه توی این اوضاع فلاکت بار منزل – ایا توی تهران خانه ای کمتر از 17 میلیون است ؟! حالا در نظر بگیرید منزل تو منطقه ونک هم باشه – شما سراغ دارید ؟! این حماقت نیست ؟! اسم این چیه ؟! من میگم : نان برای دیگری درست کردن یا همان نان قرض دادن که توی این مملکت جزء قوانین کارآمد و اخلاق حسنه است . حتما باید یک کارشناس 60 هزار تومان می گرفت ( که البته طبق قانون 90 هزار تومان بود و آقای کارشناس به ما تخفبف داد ) تا قانون اجراء می شد و واقعا چه کار سختی ؟؟؟!!!! این عدالت که ما می بینیم ؛ به قول کاووسی : روی مرده بگذاری طرف زنده میشه . جالبه بعدا با یکی از دوستان که دانشجوی دکتری حقوق است صحبت کردم ، می گفت : اصلا چنین قانونی وجود نداره و این اقدام خلاف قانون بوده . می دونید قاضی های دادسراها چقدر حقوق می گیرند ؟! 600/1 تا 900/1 . تا حالا توی دادسراها رفتید ؟ از زن بدکاره تا دزد و قاثل و ... همه جمع شون جمعه . جالب بود که آن روز یک قاتل را با دست بند و پا بند توی صحن دادسرا بود و حتی سربازه براش چائی هم خرید اما من سیاه بخت توی بازداشتگاه توی بازداشتگاه بودم و از پشت پنجره داشتم به آزادی آن نگاه میکردم و حرص می خوردم . آنها با این کارشون ، به شخصیت – اعتقادات – موقعیت خانوادگی و .... من توهین کردند . قبلا وقتی از خودم می پرسیدم که چرا یک سری از جوان ها و در کل یک سری از مردم دارند سعی می کنند تا از این مملکت هر طور شده فرار کنند ؛ بیشتر نظرم روی در آمد مالی خوی و به تبع آن زندگی بهتر و امکانات بیشتر و بهتر بود اما حالا به یک جواب دیگر هم رسیدم : امنیت ( جانی ، مالی و البته امنیت و اسایش روحی و فکری ) . شاید در مورد درامد مالی خوب و زندگی بهتر خود فرد خیلی مهم باشه و نقش اصلی را داشته باشه اما توی این یکی اصلا سهمی برای فرد نمی شود قائل شد چون ما فقط تماشاگریم . اما این جا شما هم باید حرف یزنید ، شروع کنید دیگه !! 

برداشتی دیگر از امر خیر !

با این که خیلی وقته که اصلا به امور خیر فکر نمی کنم و تمام فکر و ذهنم مشغول اینه که بتوانم تو رشته جدیدی که انتخاب کرده ام موفق شوم و در ادامه هم بتوانم که کار خوب و شرافتمندانه برای خودم دست وپا کنم ( مدرک دانشگاهی ام را گذاشته ام در کوزه و آبش را می خورم و حالا تغییر رشته دادم و دارم رشته مهندسی شبکه می خونم ) اما حواشی این امور خیر برایم جالب هستند و این بار هم می خواهم در مورد ازدواج بنویسم اما درباره یکی دیگر از عوامل آن ، یعنی ؛ جهیزیه . این رسم برای دختر خانم و البته خیلی بیشتر برای والدین آنها دردسر سازه ( مخصوصا از لحاظ مالی )اما برای آقا پسر ها هم یک برگ برنده است و هم مایه قوت قلب و امیدواری . من با اصل موضوع مشکلی ندارم چون به نظرم رسم و سنت خوبی است که دختر لوازم زندگی مشترک را تهیه می کنه و پسر هم خرج و مخارج عروسی ( با کلیه مخلفات آن را ) و مهم تر کل زندگی مشترک را تامین می کنه ( با در نظر گرفتن اینکه الان دختر خانم ها هم کار می کنند و در گردش زندگی شون سهم مهمی دارند )اما طبق معمول این رسم و سنت هم کم کم داره آن وجه اصلی خودش را از دست میده و بوی سوء استفاده ازش میآد . بله ، من هم مثل دیگر آقا پسر ها بدم نمی یاد که وقتی ازدواج کردند و رفتند سر خانه زندگی شون تمام اسباب منزل فراهم باشه ؛ از حبوبات گرفته تا مبل و دیگر لوازم سنگین چوبی و ... . عده ای هم که دنبال این هستند که حتما همسری را انتخاب کنند که حتما در این مورد قوی عمل کند اما : آخه به چه قیمتی ؟! کم کم داره ازدواج دختر خانم ها به قیمت زیر قرض رفتن پدر بیچاره تا خرخره منجر میشه ، به قیمت گرفتن وام های جور واجور . مگه آن پدر بیچاره چه گناهی کرده که .... ؟ درسته که پدر و مادر نه تنها با رضایت کامل بلکه با کلی عشق و علاقه ( البته مثل دخترشون ) جهیزیه را تهیه می کنند اما انصافا ؛ آوردن جهیزیه های سنگین به خانه پسر از طرف دختر به قیمت به خاک سیاه نشاندن پدر بیچاره و خراب کردن خانه پدر ، درسته ؟ یک نکته را همین جا اضافه کنم : درسته که یک درصدی از جامعه به دلیل تمکن مالی مشکلی برای تهیه جهیزیه ندارند اما اینها فعلا درصد کمی از جامعه را تشکیل می دهند و اکثریت برای این کار دچار مشکل هستند اما چیزی که متغیر است درصد این دچار مشکل شدن از سوی والدین است . وقتی که نرم جامعه برای خریدن جهیزیه داره به 12-13 میلیون میرسه ، نباید گفت که یک جای کار ابراد داره ؟! آنچه که به عقل من میرسه اینه که قدیمی ها قصد داشتند تا با این کار دختر لوازم اصلی زندگی را تهیه کنه تا کمکی به پسر کرده باشه تا او در اول زندگی خیلی بهش فشار نیاید اما نه اینکه دختر تا سالاد ساز ، بلال ساز ، ... خانه پسر را هم تهیه کنند ، بابا انصاف جامعه را شکر . چه میکنه این جامعه ؟ به این میگن یک آش با یک وجب روغن ، که جامعه داره برای خورش درست می کنه . نوش جان ای جامعه عزیز من . این کار را می کنیم که پسر هم میره برای یک شب عروسی یک پول کلان 9-10 میلیونی را هزینه می کنه ، فقط شب عروسی و بگذریم از ..... . مهران میگه که اگر هم جوان به جزء در نظر گرفتن خودش دیگران هم در نظر بگیره و با خودش بگه : که من در مقابل دیگران هم و البته از نظر اخلاقی مسوول هستم چون اگر : حتی یک جوان بخاطر چشم و هم چشمی با من برای تهیه عروسی آنچنانی زیر بار قرض بره = من مسوول هستم .حتی اگر یک جوان بخاطر اینکه توانائی من ( البته من نوعی ) را نداره حسرت بخوره و احساس ناامیدی پیدا کنه = من مسوول هستم .اگر حتی یک جوان برای گرفتن یک عروسی مثل مال من نوعی و حتی خیلی در سطح کمتر دست به کار خلافی بزنه = من مسوول هستم . آن وقت شاید این تب مالتی که داره جامعه را دچار مریضی واگیردار می کنه و هر روز هم قربانی می گیره ؛ کم کم فروکش کنه ؟ مگر اشکال داره که دختر به فکر آوردن وسائل اصلی و ضروری زندگی باشه و بعد از ازدواج هم پسر بعضی از وسائل زندگی را تهیه کنه؟البته با گذشت زمان و طی یک دوره زمانی کافی ، نه اینکه هرچی کم بود آقا پسر فردای عروسی بره تهیه کنه . کفر میشه ؟ من که حاضر نیستم یک لحظه توی خانه ای زندگی کنم که برای خریدن وسائل آن یک مردی از جنس و مثل خودم مجبور شده که قرض کنه یا خدای نکرده به خاک سیاه بشینه ؟ این زندگی هیچ لذتی نداره جزء اینکه مداوم روی اعصاب آدم راه میره . در مورد خودم ؛ فکر کنم زندگی تو خانه ای بیشتر بهم حال بده که خودم هم توی ساختن آن و جور کردن وسائل آن شریک بوده باشم . آقایون ؛ حرف شما را قبول دارم که تهیه پول همان شب عروسی ( با کلیه مخلفاتش ) و با نگاه کلی تهیه کلیه هرینه های ازدواج کمر شکن شده اما : مگر قراره که همه وسائل زندگی از همان روز اول آماده باشه ؟ تبصره : این ها حرف امروز من هستند که به آنها اعتقاد دارم و برایم تبدیل به یقین شده اند اما شاید یک روزی برسد که احساس کنم باید بیشتر در موردشون فکر کنم . و حرف آخر من : به اعتقاد من میشه این هزینه های اضافی را صرف اصل زتدگی کرد به جای اینکه بخواهیم برای پٌر کردن دهان مردم ، تن به هزینه های اضافی بدهیم . داماد می تونه به گرفتن یک عروسی مناسب اما بدون ریخت و پاش اضافی ، بقیه پس انداز خودش را یا حتی بقیه پولی که قرار بود خرج عروسی کنه و آنها هم بروند توی شکم مهمان های به اصطلاح ( سالی یک بار ) ( شب عروسی ، روز عزا ) ، می تونه آنها را خرج خودش و همسرش کنه : حالا می خواهد پس انداز کنه ، مسافرت بروند ( چیزی تو مایه های 80 روز دور دنیا ) ، می تونه یک هدیه خوب برای همسرش خریداری کنه تا خاطره انگیزترین روزهای زندگی شون را خاطره انگیزتر کنند ، یا هر کار دیگری که دو نفری صلاح دانستند . آقایون و خانم های متاهل ، بسم الله : اولویت با شما هاست تا من و شاید هم امثال من از تجربیات شما استفاده کنیم . آقایون و خانم های مجرد هم بیکار نشینند ، شما هم حرف های زیادی دارید !