لحظات تلخ

همه ما انسانها در طول زندگی مان روزها و ساعات و لحظات تلخی را تجربه کرده ایم  اما تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که اگر خدا به شما اجازه میداد تا یکی از این روزها یا لحظات را صفحه زندگی تان پاک کنید ٬ کدام یک از این روز ها یا لحظات را انتخاب می کردید ؟
اگر خدا چنین امکانی را به من می داد مطمئناْ من روز دهم تیر ماه را انتخاب می کردم چون در این صورت ٬ مسیر زندگی من عوض می شد و من دیگر الان .... . این روز برای من آغاز دوری و شروع تنهائی است .
نمی دانم ٬ شاید این فکر دخالت در تقدیر یا سرنوشت باشد . شما چی فکر می کنید ؟

ای چرخ فلک خرابی از کینه تٌست        بیدادگری شیوه دیرینه تٌست
ای خاک گر سینه تو بشکافند             بس گوهر قیمتی که در سینه تٌست 
                                                                                   « حکیم عمر خیام »
                                       
                                                                     ««   تقدیم به گٌمشده تمام زندگی ام »»

نظرات 8 + ارسال نظر
انسان مه الود چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 23:57 http://ensan.blogsky.com

برای من هم دهم تیر همیشه یادآور یک خاطره تلخ هست. نمی دونم چه جور دیگه ای میشه به این قضیه نگاه کرد . به این فکر کن که خودش خواست . به این فکر کن که توی زندگی چی می خوای حتی اگر اون نباشه؟ اگر بود چی می خواستی؟

حباب کوچک چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 23:59

هر چی می خواستم بگم انسان مه الود گفت. مهران جان.

مسیح پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 05:21 http://www.aaddee.blogsky.com

سلام

نمی دونم دهم تیر چه اتفاق تلخی افتاده که حد اقل سه نفر نسبت به اون احساس ناخوشایندی دارن

اما برای من دهم تیر یادآور تولد عزیزیه

خوب ما اشتراکات و تفاوتای زیادی با هم داریم

...

ولی دونکته رو یاد آوری می کنم :

اول این که آغاز دوری و شروع تنهائی فی نفسه نمیتونه بد دونسته بشه

این می تونه آغاز یه دوره خودسازی و تقویت عشق و یا نفرت باشه

و دوم این که دخالت در تقدیر یا سرنوشت هم به هیچ وجه بد نیست

مخصوصا اگه بتونی تغییرشون بدی ...

سربلند بمونی و ایرونی

آرتا پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:28

میگن هر چیزی ( چه خوب و چه بد ) که اتفاق می افته حتما واسه آدمها یه مصلحت و صلاحی توش هست!
چقدر قشنگ و رمانتیک که شعر رو به گمشده تمام زندگیت تقدیم کردی! امیدوارم هر چه زودتر پیداش کنی!

مسافر هتل کالیفرنیا پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 19:05 http://sokote-marg.blogsky.com/

۱۰ تیر چه سالی ؟
احتملا یا کنکور بوده یا یکی متولد شده

سارا دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 09:42 http://dailynotes.blogsky.com

واقعیات تلخ زیادند ، بستگی داره به دنیا چه جوری نگاه کنی.بعضی ها می خوان هر روزشون پاک شه،بعضی ها هم هیچیش رو پاک نمی کنن.
ببین مگه همه اونایی که این دوری رو نچشیدند درست از در کنار او بودن استفاده می کنن؟
همیشه باید با شرایط این دنیا کنار اومد هر چند بعضی ها بظاهر تلخ باشن.مهم اینه که با عزت نفس زندگی کنی.حتما گمشده تو هم همین رو می خواد.نه؟

مسیح سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 13:48 http://aaddee.blogsky.com

سلام مهران عزیز

گفته بودم :

... تقویت عشق و یا نفرت ...

خوب تو به آغاز تنفر اشاره کردی

کاری ندارم از چی یا کی یا چه جور حرفایی

اما همون لحظه ای که تنفر در دلت رویید یا حتی یه لحظه قبل از اون ، عشقی در درونت متولد شده که باعث تنفر تو از اون چیزا شده

...

گفتی دیدگاهت با من متفائته

این اصلا بد نیست و اصولا فکرمی کنم خیلی بعیده که دونفر دیدگاهشون دقیقا یکی باشه

اما همین که گفتی : ... بخشی از حرف های او درست بود ...

نشون می ده که اشتراکاتمون بیشتر از تفاوتامونه

من از اونایی نالیدم که ندونسته و نفهمیده یا دونسته و با غرض گوش و چشم خودشونو به منطق حاکم بر صحبتای او بستن

...

مسلمون یا شیعه ی عادی بودن حتی اگه ظاهری باشه به نظر من بهتر از نبودنه

اما ظاهرا شرمنده نبودنو باید در موردش فکر کنم

سربلند بمونی و ایرونی

بهار چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:47 http://bahar68.blogsky.com

به نظر منم تو تقدیر دخالت نکنی بهتر باشه!
ایشالله گمشدهات پیدا شه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد