ما آدمها در شرایط سختی که قرار می گیریم ، فکر می کنیم که آن بدترین لحظه زندگی ماست اما افسوس که شرایط سخت تر و مشکلات پیچیده تر در انتظار ما هستند و ما بی خبر و نا آماده .
تا چند ماه قبل بدترین اتفاق زندگیم ، گمشدن و رفتن او بود اما حالا در شرایطی قرار گرفتم که هم نبود اون بیشتر من رو آزار میده و نبودشو بیشتر حس می کنم و هم آرزوی یک دقیقه خوش و بدون دعوا ، اعصاب خرد کنی ، آه و نفرین رو دارم . نمی دونم در مورد شرایطی که تو آن قرار گرفتم چی بگم ؟ فقط همین رو می تونم بگم که همه این دردسرها از ی اطمینان غیرمنطقی و احساسی از جانب دیگران شروع شد و در برابرش از یک سکوت بی مورد و از روی ناچاری از من .
هر روز که می گذره شرایط و اوضاع بدتر میشه و من خوردتر و خراب تر میشم . مطمئنم که انسان مه آلود تو کامنتی که برای این پُستم میگذاره ، شرایط منو نفی می کنه و به قول خودش خیلی ها آرزوی داشتن شرایط من رو دارند اما چیز زیادی از خدا نمی خواهم فقط می خواهم که چیزی رو که از من گرفته بهم برگردونه اما این اصلا امکان نداره چون .......
خلاصه اینکه کم کاری که اخیرا گریبانگیر مهران و وبلاگش شده ، ناشی از همین مشکله .
شاید دیگه ننویسم ، شاید همین فردا نوشتم ، شاید بعد از ی مدت کوتاهی دوباره نوشتم : همه اینها بستگی به شرایطم داره ...... یعنی ممکنه که همه چیز دوباره خوب بشه ؟؟؟
سلام
مهران عزیز
از این موقعیاتا تو زندگی هممون پیش اومده و میاد
مهم اینه که طوری با مشکلات برخورد کنیم که سربلند بمونیم
...
امیدوارم هر چه زودتر از این حال و هوا خارج بشی و همین امشب آپدیت کنی
سربلند باشی دوست من
همیشه گفتن و میگن که زندگی همینه دیگه ... این نیز بگذرد . نمیخوام از اینجور حرفها تحویلت بدم. چون وقتی خودمو جای شما تصور میکنم شاید حال و روزم بدتر بود و این حرفها دردی رو از من دوا نمیکرد .
البته نمیدونم جریان دقیقا چیه . بخاطر همین زیاد حرف نمیزنم. فقط امیدوارم همه چیز رو به راه شه
انگار اصلا حرف هیچ کی رو گوش نمی دی ها!
سکوت بدترین چیزه!بد بد!مثل اینکه مشکل ژنتیکیه!
سلام مهران جان
در مورد شرایط سخت دقیقآ همینطوره که گفتی . اما اگه یه کم بیشتر دقت کنیم متوجه می شیم که همیشه تحت هر شرایطی که قرار می گیریم اون اوضاع و شرایط بهترین وضعیتی بوده که می تونستیم داشته باشیم - حتی اگه به نظر ما بدترین وضعیت باشه -
نگران نباش مهران جان . این نیز می گذرد ...
شاد و پیروز باشی .
مهران جان خیلی وقته نیومدم. می خونم ایشالله سر فرصت.
مواظب خودت باش و از این که این مدت که نمی نوشتم اومدی و سر زدی ممنونم.
دوست دارم بهت دالداری بدم بگم درست میشه...برمیگرده ولی نمیدونم چرا همش این شعر تو ذهنم تکرار میشه...اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد...
همه چی اصولا ممکنه
فقط یه نموره صبر میخواد
( گنده گنده حرفیدم !)
دورود بر شما دوست گرامی
وبلاگ من وبلاگیه با قسمت های مختلف و برای زنده نگاه داشتن تاریخ ایران کهن با مطالبی در مورد زرتشت و غیره
و ممنون میشم اگر به من لینک بدهید و مرا در این راه یاری کنید و من نیز با کمال میل لینک شما را در وبلاگم
قرار میدهم،خوشحال میشم اگه با هم بیشتر در تماس باشیم،ارادتمند شما،آرش
http://lonely-tree.blogspot.com
yahoo id: arash_javadian2000
ایمیل:
arash_moody@yahoo.com
اگر اقدامی کردید من را از طریق ایمیل یا راه دیگری مطلع سازید
خوشحال میشم اگر از وبلاگ من دیدن کنید و شما را در لیست دوستان خودم داشته باشم
http://lonely-tree.blogspot.com
آقا اجازه هست من یک چیزی بگم؟
حرف من اینه که این همه حرص می خوری تو در قضیه تغییری ایجاد نمی کنه.همین! حالا هی جوش بزن شما...
وای مهران...دلم گرفت...کاشی زودتر خبر می کردی...این حال و هوا و این درد لعنتی بالاخره باید یه جایی یقه ی همه رو بگیره اما بیا یه جور دیگه به قضیه نگاه کن...این مشکل بالاخره حل میشه یا شامل مرور زمان میشه و میگذره اما مهم اینه که تو چه درسی گرفتی و اشتباهات رو تکرار نکنی امیدوارم ...نری ها بمون ......تو آن تویی که میخواهی دوست بداری و تن به خواستن ندهی من آن منم که میخواهم دوست بدارم و دوست داشته شوم...آپدیتم
اون بیرون نه چیزی به اسم مشکل هست و نه سختی . اتفاق خنثی است . من و تو تفسیرش می کنیم . سخت و مشکل می بینمش یا شیرین و دوست داشتنی . یادگرفتیم جدایی رو سخت بدونیم و وصل رو آسون . آرامش رو دوست داریم و اگر این آرامش بهم بریزه ما هم آشفته می شیم . اما از پس این همه آشفتگی گذرا ، من و تو می مانیم با انباشتی از تجربه ها ...امید که هیچ تجربه ای را دو بار تکرار نکنیم !